دختری با اسانس احساس

-جدیدا تاریخ ها زود میگذرن هفته ها و ماه سریع تموم میشه به نظرم -تو این چند مدت سرم به شدت شلوغ بوده هم توی کار هم توی خونه -1 شهریور تولد مامان بود و من هم بی پول بی پول قرار شد داداشم بهم قرض بده و بعدا بهش برگردونم که کادویی که میخواستیم بگیریم یه کم عقب افتاد به خواست خود مامان و بابا و من تا اون موقع میتونم پولم رو جمع کنم شب تولدش کیکی رو گرفتیم و جمعه اش هم رفتیم نهار بیرون امسال کاملا مت دختری با اسانس احساس...

نطلبید چند مدته که دلم عجیب میخواد برم مشهد هر سری یه اتفاقی میوفته که نمیشه پولش جور میشه وقت نیست وقت باشه پول ندارم جفتش باشه تو تعطیلاته یا هتل نیست و اگه هم پیدا شه گرونه هم پرواز خلاصه هر سری به یه طریقی سری پیش هم عمه ام رفت حالم بد بود و نشد برم تا اینکه پریشب شوهر خاله ام گفت شاید جور کنیم بریم مشهد و منم به روش آویزونی گفتم اگه برید منم میام و چون سری های قبل هم باهاشون دختری با اسانس احساس...

کلی اتفاق افتاد تو این چند مدت دوره ی کارورزی داره خوب پیش میره و تا حدی کار رو یاد گرفتم و دارم کمک بچه ها میکنم با آدم های بامزه ای آشنا میشم که تا چند وقتی لبخند رو لبامون از حضورشون هست +یه اتفاقاتی داره میوفته که نمیدونم خوبه یا بد ولی احساس خودم خوبه و رضایت دارم از اتفاقات افتاده ایشالا که مثل حسم خوب باشه برام  +بازم کلاس زومبا ثبت نام کردم به کل روحیه ام رو عوض کرده از باشگاه تا خونه نمید دختری با اسانس احساس...

گاهی از خدا دلگیر میشوی
گاهی چه بی اندازه دلت برایت تنگ میشود
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی
گاهی از رگ گردن به تو نزدیک تر
گاهی دور از تو
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و
گاهی در گریه ات
خدا همان خدا است......
کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم

---

دختری با اسانس احساس...

دیشب رفتیم یکی از پارک های نزدیک خونه و به مناسبت روز دختر خانواده رو شام مهمون کردم قبل از رفتن با مامان رفتیم برای روز دختر مانتو خرید برام منم برای دختر خاله ام یه لباس خریدم رفتیم خونه اشون که کادوش رو بدم دیدم نیستن زنگ زدم شوهر خاله ام بر نداشت به خاله ام زنگ زدم گغت حوصله ام سر رفته اومدیم پارک و داشتم میرفتم خونه گفتم ما شب شام داریم میریم بیرون شما هم بیاید اونم سریع قبول کرد با شوهرش هما دختری با اسانس احساس...

گاهی از خدا دلگیر میشوی
گاهی چه بی اندازه دلت برایت تنگ میشود
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی
گاهی از رگ گردن به تو نزدیک تر
گاهی دور از تو
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و
گاهی در گریه ات
خدا همان خدا است......
کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم

---

دختری با اسانس احساس...

گاهی از خدا دلگیر میشوی
گاهی چه بی اندازه دلت برایت تنگ میشود
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی
گاهی از رگ گردن به تو نزدیک تر
گاهی دور از تو
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و
گاهی در گریه ات
خدا همان خدا است......
کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم

---

دختری با اسانس احساس...

گاهی از خدا دلگیر میشوی
گاهی چه بی اندازه دلت برایت تنگ میشود
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی
گاهی از رگ گردن به تو نزدیک تر
گاهی دور از تو
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و
گاهی در گریه ات
خدا همان خدا است......
کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم

---

دختری با اسانس احساس...